من یک مادرم! خسته می شوم و می بُرم. گاهی سر بچه هایم فریاد می زنم. گاهی هم ازشان معذرت خواهی می کنم. گاهی بهشان اخم می کنم و تهدیدشان می کنم. گاهی قربان صدقه شان می روم. گاهی استرس وجودم را فرا می گیرد بابت یک رفتارشان. گاهی با دیگران مقایسه شان می کنم و دوباره بر خودم مسلط می شوم. گاهی از شدت کار تا آخر روز 1 ساعت هم کنارشان نیستم. گاهی مجبورم ساعتها کنار لپ تاپ بنشینم و به مانیتور چشم بدوزم. آنقدر که دختر دومی بگوید خسته شدم از بس اینجا نشستی. گاهی می خواهند برایشان غذایی درست کنم و حوصله ندارم. گاهی عصر همه شان بیدارند و من خوابم و بیهوش. گاهی دخترک چیزی می خو...